به هنگام بازديد از يك بيمارتان رواني، از روان پزشك پرسيدم:شما چطور مي فهميد كه يك بيمار رواني به بستري شدن در بيمارستان نياز دارد؟
روان پزشك گفت: ما وان حمام را پر از آب ميكنيم و يك قاشق چاي خوري، يك فنجان و يك سطل جلوي بيمار ميگذاريم و از او مي خواهيم كه وان را خالي كند.
من گفتم: آهان فهميدم، آدم عادي بايد سطل را بردارد چون بزرگ تر است.
روان پزشك گفت: نه، آدم عادي در پوش ته وان را بر مي دارد شما مي خواهيد تخت تان كنار پنجره باشد؟
:: موضوعات مرتبط:
داستان كوتاه ,
,
:: برچسبها:
داستان ,
داستان كوتاه ,
داستانك ,
وان ,
حمام ,